قالب پرشین بلاگ


قاب زیبای پنجره
اگر به خانه ی من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبختی بنگرم...
نويسندگان
آخرين مطالب

بعد از تو

من زنده ام گاهی

گاهی به همین صبح و شام بی دلیل

من زنده ام گاهی

راه میروم بی هر منزلی که هست

و حرف می زنم با خودم از سوال از چرا

از چه طور

من چه طور...؟!

آن همه واژه

آن همه وبا

من چه طور زنده ام هنوز؟!

بعداز تو من هنوز

گاهی زنده ام به خواب به خانه به خیابان

و خاموشم

وآرام

و بی فراق ام از بودن که یعنی چه

و از نبودن که چرا!!

................

من هستم هنوز به اسم

به شنیدن

به احتمال

به امید.

.......................

من سالهاست که از اشتیاق تو

در ملاقات مویه مرده ام.

تگاه نکن که شاعرم هنوز

این مرده من است

........

شاید ایستگاهی جایی لا به لای ازدحام

بلکه اسمی اشاره ای علامتی شاید..!

حالا بعد از آن حیرت همه گیر

هنوز هم می خواهم به یادت بیاورم

اما سالهاست که این دل بریده .......ساکت است....

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:سید علی صالحی, ] [ 10:14 ] [ Emily&fa ]

من از ميان همه‌ی شما
منتظر کسی بودم ... که نيامد!
به گمانم دريا
چشمی برای گريستن نداشت
ورنه آن پرنده‌ی بی‌جُفت
به جای نَم‌نَمِ يکی قطره‌ی باران
چشمْ به راهِ دو ديده‌ی من
از دريا نمی‌گريخت....

[ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:سید علی صالحی, ] [ 22:30 ] [ Emily&fa ]

می‌ترسم، مضطربم
و با آن که می‌ترسم و مضطربم
باز با تو تا آخرِ دنيا هستم
می‌آيم کنار گفتگويی ساده
تمام روياهايت را بيدار می‌کنم
و آهسته زير لب می‌گويم
برايت آب آورده‌ام، تشنه نيستی؟
فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد.
تو پيش‌بينی کرده بودی که باد نمی‌آيد
با اين همه ... ديروز
پی صدائی ساده که گفته بود بيا، رفتم،
تمام رازِ سفر فقط خوابِ يک ستاره بود!

می‌آيی همسفرم شوی؟
گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئيم
توی راه خوابهامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعريف می‌کنيم
باران هم که بيايد
هی خيس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خنديم،
بعد هم به راهی می‌رويم
که سهم ترانه و تبسم است
مشکلی پيش نمی‌آيد
کاری به کار ما ندارند ری‌را،
نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.


وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم
ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد
می‌نشينيم برای خودمان قصه می‌گوئيم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی روياها به لانه برگردند.


غروب است
با آن که می‌ترسم
با آن که سخت مضطربم،
باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد....

[ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:سید علی صالحی, ] [ 22:26 ] [ Emily&fa ]

بی کران :

چشمان پرنده را که از او بگیرند

پروازش بی نهایت می شود

چشم هایم در دست توست

بی نهایتم باش !

[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:سید علی صالحی, ] [ 11:22 ] [ Emily&fa ]

کم نیستند شادی ها

حتی اگر بزرگ نباشند

انقدر دست نیافتنی نیستند که تو عمریست

کز کرده ای گوشه ی جهان و بر آسمان

چوب خط می کشی به انتظار

حبس ابد هم حتی پایان دارد

پایانی بزرگ و طولانی !

[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:سید علی صالحی, ] [ 11:17 ] [ Emily&fa ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 16 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

########## هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذ رد/ هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذ رد/ گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 38
بازدید کل : 71440
تعداد مطالب : 452
تعداد نظرات : 89
تعداد آنلاین : 1





تبادل لینک

خرید بک لینک